صبح زود رفتیم مدرسه. وسط جاده ی روستا روی سرعت گیر یک سگ توی خوابِ ناز بود. بوق زدم بلندش کردم و رفتیم توی مدرسه. عده ای از والدین با بچه های شش ساله ی شان توی حیاط منتظر بودند. سنجش را آغاز کردیم. من برای اولین بار یک شیلد گذاشتم روی صورتم. دو ساعت بیشتر نتوانستم تحمل کنم. داشتم خفه می شدم. شیلد را برداشتم و به ماسک قناعت کردم. والدین بچه های شان را می آوردند و اتاق به اتاق می رفتند. هوش و چشم و گوش و قد و وزن بچه های شان را می فهمیدند و می رفتند. منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پیک نودوهشت مصرف کننده پرسش مهر 19 حلال ساروج باگ عصر پادشاهان انرژي خورشيدي -Solar Energy chortkeh پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان